nasa

به كه فهميديم واكسن سه گانه كم شده، از دوستاي مهربون شاهرودي و گرمساري شماره درمانگاه هاي شهرشون گرفتم و پرسيدم واسه واكسن كه گفتن ندارن.

يكشنبه ظهر من دوباره حالم بد شد، مث دو ماه پيش كه رفتم سرم زدم، بابا منو برد دكتر و فشارم پايين بود سرم وصل كردن برام. 

شب باباحاجي نذاشت برگرديم خونه و اونجا خوابيديم. من از سدت خواب تقريبا بيهوش بودم و شما حسابي بابا و مامان شهناز و اذيت كردي موقع خوابيدن.

ديروز به عمه منصوره زنگ زدم و شماره درمانگاه كرج گرفتم. اونجا گفتن داريم! توي فكرم مي‌گذشت كه ببريمت كرج واكسن بزنيم كه به ذهنم رسيد شايد اينجا آورده باشن. زنگ زدم و گفتن بله آوردن. به موبايل منم زنگ زده بودن از درمانگاه كه خبر بدن واسه واكسن، ولي چون موبايل دست شما بوده و من ميزارم روي حالت پرواز، متوجه نشدم.

امروز ساعت 12 برديمت درمونگاه. اول من رفتم و به آقاهه گفتم همه چيو آماده كنه بعد شما رو بياريمت داخل، چون از سري قبل يادته و بند نميشي. همين هم شد و وقتي چشمت به آقاهه افتاد ضعف كرد

ي از گريه. خيلي گريه كردي و بابايي بنده خدا سر واكسن زدن نگهت داشت.

الان خوابيدي و كم كم بدنت داره داغ ميشه. تا الان بازي ميكردي

دندون آسيا هاي پايين دوتاش نوك زدن. دندون نيش بالا هم انگار يكيش نوك زده. نميزاري ببينم!!!

انشالله اذيت نشي و به سلامت طي كني اين واكسن آخري رو.

ازت ميپرسيم بابا كو؟ ميگي: هَع! يعني رفت. حالا جاي كلمه بابا هرچي ديگه بگيم جواب شما همون هَع ه!

وقتي چيزي نميخواي دستاتو ميب

ري بالا مثل الهي شكر گفتن! مثلا امروز خونه مامان جون ميخواستم برات كمپرس بزارم نميزاشتي و هي دستاتو ميبردي بالا يعني نكنم!

از همه جا ميري بالا، مبل، صند